شنبه / ۷ تیر / ۱۴۰۴ Saturday / 28 June / 2025
×
بهارِنارَنج|روایتی‌ازدلِ‌مازندران

نانِ دلِ مردم

با حملات رژیم ددمنشانه صهیونیسم به خاک کشور عزیزمان، نویسندگان دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری استان مازندران همدلی و مهمان نوازی را در اوضاع جنگی روایت می‌کنند.
نانِ دلِ مردم

اختصاصی باران شمال/🖊 یادداشتی از سیده سماء حسینی

عادت به نانوایی رفتن ندارم. از ایستادن در صف های طولانی بیزارم.بخاطر بازارِ داغِ شایعات اعلام رسمی کردم که میخواهم بروم نانوایی. اعلام رسمی در خانه‌ی ما یعنی کسی عزمش‌ را حسابی جزم کرده برای انجام کاری.
کیسه‌ی نان را برداشتم و رفتم. از دور نگاهی به نانوایی انداختم، آنقدر‌ها هم شلوغ به نظر نمی‌رسید. خیالم راحت شد.
من نفر هشتم بودم. پنج دقیقه‌ای می‌شد که ایستاده بودم. یک خانم از ماشین ۲۰۶ سفید پیاده شد و پشتِ‌سَرم ایستاد. به پلاک ماشینش که نگاه انداختم فهمیدم از تهران آمده‌اند. پس همان به قولی جنگ‌زده‌ها هستند که به شهر ما پناه آورده‌اند.
در همین فکر بودم که نانوا گفت این فِر تمام شده تا فِر بعدی نیم‌ساعت یا چهل‌وپنج دقیقه‌ای طول می‌کشد. توی این گرما آن هم ساعت چهار بعدازظهر.
نانوا ده تا نان بالای میز گذاشت. آقایی که نوبتش بود خواست نان را بردارد که خانم تهرانی گفت: “ببخشید آقا معذرت می‌خوام که اینو میگم‌، ما همین الان از تهران رسیدیم. اگه اجازه بدید دو تا نون رو من بردارم ، پسرم گرسنه‌ست و به زور ساکتِش کردیم.”
قبل از اینکه خانم تهرانی حرفش را تمام کند. آقایی که نوبتش بود پنج تا نان در پلاستیک گذاشت و به سمت خانم تهرانی برد. خانم تهرانی گفت: دو تا کافیه.
غلغله شد که بردارید، مسافرید و خسته راه، استرس کشیدید.
خانم تهرانی گفت: “خدا خیرتون بده، برکتتون زیاد بشه.” و رفت تا پول نان را حساب کند. آقا گفت: برای امواتم فاتحه بخوان. پنج تا نان که این حرف‌ها را ندارد.
خانم تهرانی گفت: “اتفاقا پیش خدا دانه ی ارزن حساب میشه چه برسه به نون.”
حسابی تشکر کرد و به شوهرش علامت داد که بیاید. شوهرش هم آمد و شروع کرد صمیمانه به تعریف و تمجید از مهمان‌نوازی مازندرانی‌ها.
و من داشتم با خودم فکر می‌کردم پیشِ‌خدا دانه‌ی ارزن هم حساب می‌شود چه برسد به نان.

نوشته های مشابه
خونین زار کربلا‌‌‌؛ فریادگر جاودانه تاریخ
در یادداشتی از باران شمال می خوانید؛ به قلم سید بهنام مهردل

خونین زار کربلا‌‌‌؛ فریادگر جاودانه تاریخ

انقلابی در شریان حیاتی قائمشهر؛ پایان نیم‌قرن انتظار با اراده‌ی فولادین شهردار
شهردار قائم‌شهر بالاخره "گره ۵۰ ساله" شریعتی را باز کرد!

انقلابی در شریان حیاتی قائمشهر؛ پایان نیم‌قرن انتظار با اراده‌ی فولادین شهردار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *