اختصاصی باران شمال/ گروه فرهنگی/ نورا محمدی
رسانه در ایران در حالی در آستانه دهه پنجم انقلاب اسلامی ایستاده که از یکسو با تکثر خیرهکننده در تعداد و گستردگی مواجه است و از سوی دیگر با افول سرمایه اجتماعی، ضعف تأثیرگذاری، بحران مالی و از همه مهمتر، سردرگمی در نقش و هویت خود دستبهگریبان است. بر اساس آخرین گزارش منتشرشده توسط معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تا پایان سال ۱۴۰۳ بیش از ۸۷۰۰ رسانه مکتوب و دیجیتال دارای مجوز فعالیت در کشور بودهاند، اما کمتر از ۴۰ رسانه در سطح ملی و تنها حدود ۱۵۰ رسانه در سطح استانی از نظر تأثیرگذاری بر افکار عمومی دارای شاخص قابل توجهی هستند. این در حالی است که در عمل، حدود ۹۰ درصد حجم جریانسازی رسانهای کشور در انحصار کمتر از ۲ درصد رسانههاست.
افزایش کمی رسانهها، نهتنها به بهبود کیفیت منجر نشده بلکه رقابت منفی برای بقا، منجر به افول استانداردهای حرفهای، کاهش اعتماد عمومی و رشد محتوای سفارشی و بیرمق شده است. بررسیها نشان میدهد متوسط ضریب نفوذ رسانههای رسمی کشور در میان مخاطبان زیر ۳۵ سال، کمتر از ۱۸ درصد است، در حالی که شبکههای اجتماعی، بهویژه تلگرام، اینستاگرام و در ماههای اخیر پلتفرمهای داخلی مانند «روبیکا» و «بله»، سهمی بیش از ۶۵ درصد در دریافت اخبار روزانه مخاطبان دارند. به عبارت دیگر، مخاطب ایرانی بیش از آنکه روزنامه، سایت خبری یا حتی خبرگزاری رسمی را مبنا قرار دهد، اخبار را از بسترهایی دنبال میکند که اغلب فاقد نظارت حرفهای، و در مواردی آمیخته با اخبار جعلی و تحریفشدهاند.
در حوزه اقتصادی نیز رسانههای ایران با بحرانی ساختاری مواجهاند. طبق آمار خانه مطبوعات، تنها حدود ۹ درصد رسانهها در کشور درآمد پایداری از محل اشتراک، فروش محتوا یا تبلیغات دارند و باقی رسانهها یا به حمایتهای دولتی وابستهاند یا با زیان انباشته، به فعالیت حداقلی مشغولاند. در گزارش سال ۱۴۰۲ مرکز پژوهشهای مجلس نیز آمده است که میانگین حقوق خبرنگاران تماموقت در رسانههای غیردولتی کمتر از ۷ میلیون تومان است؛ این در حالی است که نرخ خط فقر در تهران در همان سال، حدود ۱۸ میلیون تومان برآورد شده بود. پیامد این وضعیت، مهاجرت گسترده نیروهای حرفهای، افت شدید انگیزه در بین خبرنگاران، و گسترش پدیده شغل دوم یا چندشغله بودن روزنامهنگاران است.
از حیث محتوا، رسانههای ایرانی بهویژه در سطوح محلی و منطقهای، از ضعف شدید در تولید محتوای تحلیلی، تحقیقی و دادهمحور رنج میبرند. سهم گزارشهای تحقیقی در رسانههای مکتوب کشور از کل تولید محتوای خبری، کمتر از ۲.۵ درصد است و اغلب تمرکز رسانهها بر بازنشر خبرهای رسمی، نشستهای خبری، یا بیانیههای روابط عمومیهاست. از سوی دیگر، در حوزه آموزش و پرورش نیروی انسانی نیز خلأ بزرگی وجود دارد. بر اساس دادههای انجمن صنفی روزنامهنگاران، کمتر از ۳۰ درصد خبرنگاران فعال در کشور تحصیلات دانشگاهی مرتبط با رسانه دارند و بیش از نیمی از خبرنگاران مناطق غیرمرکزی، سابقه آموزش حرفهای ندیدهاند. به همین دلیل، کیفیت گزارشنویسی، تیترسازی، مهارت درک مسائل اجتماعی، و حتی اصول اخلاق رسانهای، در بسیاری از رسانهها به سطح نگرانکنندهای تنزل یافته است.
تحلیل دادههای سالانه سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر (ساترا) نشان میدهد در فاصله سالهای ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۳، اقبال مخاطب به رسانههای دیداری – بهویژه محتوای کوتاه، مستند و سریالهای ترکیبی آنلاین – رشد متوسط سالانهای معادل ۲۳ درصد داشته، اما رسانههای رسمی، بهویژه روزنامهها، با کاهش مخاطب حدود ۱۷ درصدی مواجه بودهاند. در کنار این موضوع، بحران اعتماد اجتماعی به رسانهها نیز رو به تشدید است. نتایج نظرسنجی مرکز افکارسنجی ایسپا در پاییز ۱۴۰۳ نشان داد که تنها ۲۶ درصد مردم به صحت اخبار منتشرشده در رسانههای رسمی اعتماد دارند، در حالی که این رقم در سال ۱۳۹۵ حدود ۴۳ درصد بوده است.
نکته اساسی دیگر، نقش کمرنگ رسانهها در فرآیند تصمیمسازی و پیوند میان مردم و حاکمیت است. برخلاف نقش حیاتی رسانه در شفافسازی، نقد منصفانه، آگاهسازی و مطالبهگری، در بسیاری موارد، رسانههای رسمی به روابط عمومی نهادها تقلیل یافتهاند. در موارد متعدد، حتی خبرنگاران در مواجهه با اخبار فساد، ناکارآمدی یا تضییع حقوق مردم، از ابزارهای قانونی و حمایتی لازم برای پیگیری جدی برخوردار نیستند و این امر به خودسانسوری ساختاری در بدنه رسانهای منجر شده است.
یکی از پیامدهای این وضعیت، کاهش قدرت رسانه در بسیج افکار عمومی و خلق روایت ملی در بزنگاههای حساس است؛ مسئلهای که در بحرانهای اجتماعی یا اعتراضات مدنی بهروشنی قابل مشاهده است.
دیدگاهتان را بنویسید